رابطهی تعاون با دیدگاهها و مکاتب مذهبی، سیاسی، فلسفی و اقتصادی مهم دنیا مانند سوسیالیسم، مارکسیسم و کاپیتالیزم تشریح شده است.
آنچه در این مطلب فرا میگیرید:
- که چه ديدگاههایی درباره تعاون وجود دارد.
- نقاط مشترک و تفاوتهای هر يک از مكاتبِ سوسياليسم، ماركسيسم و كاپيتاليزم در زمينه تعاون
- که اسلام درباره تعاون چه نظری دارد.
تعاون در تاريخ اديان
بهطور كلی همه اديان، انسانها را به نيكوكاري، نوعدستي، همبستگي و تعاون دعوت ميکنند.
مذاهب خواهان برقراری عدالت اجتماعي در جهاناند و با هر نوع بیعدالتی و استثمار
مخالفاند.
در آيين زرتشت همهی امور به دو بخش تقسيم شده بود. بخش اول متعلق به قلمرو نيكی و بخش دوم قلمرو زشتی و پليدی بود. يك بخش متعلق به اهورا مزدا و ديگري متعلق به اهريمن بود. روابط متقابل بين اين دو وظيفه اصول اخلاقي و تعاوني مردم را مشخص ميکرد.
انسان وظيفه داشت با اصل نيكی همكاري و با اصل بدی دشمنی کند تا در اثر همكاری او
نيكی پيروز و زشتي نابود شود.
در دين يهود نيز همكاری عمومی از وظايف پيروان اين دين است. تاکید این دین بر انسجام بین افراد قوم، توسط اصول تعاون اجرایی میشد. تلاش در نگهداری سرزمين خدا و اصلاح امور اقتصادی از جمله مسائلی است كه همكاری متقابل را شکل میداد.
آنچه بهطور كلي از تورات حاصل میشود اين است كه خداوند قوم بنی اسرائيل را به همكاري دعوت کرده است؛ اين قوم تا زماني مقدس است كه:
- تعاون اجتماعی را شعار خويش قرار دهد.
- حدود همسايگان خويش را نگه دارد.
- به مال و جان و ناموس مردم خيانت نكند.
- در هر مورد همكاری متقابل را سر مشق زندگی خود قرار دهد.
همچنين در آئين مسيح، تعاون بر اساس محبت و عشق متجلی میشود. تعاون در نيكوكاری و احتراز دشمنی با ديگران از اصول دين مسيح است. عقايد اجتماعی كاتوليکها، تعاون و اصول آن را با آغوش باز پذيرفته است و معتقدان به اين آیين، تعاون را بانی پيشرفت و رونق امور اقتصادی و اخلاقی میدانند.
تعاون و اسلام
مكتب اسلام كه به نوعی دارای نظام اقتصادی خاص خود است نیز بر تعاون و همكاری متقابل تأكيد بسیاری کرده است. در دین اسلام، تعاون در امور اقتصادی و اجتماعی به عنوان يك اصل اساسی پذيرفته شده است.
در اصول ٤٣ و ٤٤ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران نيز يكی از سه بخش مهم اقتصادی كشور به اقتصاد تعاونی اختصاص داده شده است.
برای شناخت روح همبستگی و تعاون اسلامی، مطالعه و بررسی قرآن كريم و احكام اسلامی و احاديثی كه در اين زمينه وجود دارد و همچنين بررسی زندگی پيامبر اسلام و ائمه اطهار ضروريست. پيامبر اسلام تعاون بين مسلمانان را به عنوان بنيان جامعه اسلامی و همه امور عبادی، سياسی، اقتصادی و اجتماعی مورد تاكيد قرار داده است.
در مكتب اسلام خداوند به پيامبر اسلام فرمان میدهد كه در كارها با مردم مشورت كند و به مومنان میفرمايد كه در كارها با يکديگر مشورت نمايند و در نيكوكاری و پرهيزگاری یکديگر را ياری رسانند:
- «و شاورهم في الامر» اعراف / ١٥٩ – اي محمد در كارها با آنها مشورت كن.
- «و امرهم شورا بينهم» شوري / ٢٨ – در كارها بايكديگر مشورت كنيد.
- «تعاونوا علي البرو تقوي و لا تعاونواعلي الاثم و العدوان» مائده / ٢ – يعنی در نيكوكاری و كارهای خير با يكديگر همكاری كنيد و در گناه، خطا، ستمگری و تجاوز مشاركت نكنيد.
چنين فرمانهایی شكل سازمانهای اجرايی و اداره عمومی و خصوصی را در جامعه اسلامي مشخص میکند.
اقتصاد اسلامی محصول و نتيجه جهان بينی و ايدئولوژی مخصوص به خود است. در حقيقت نظام اقتصاد در اسلام جزئی از اجزای نظام اسلامی است كه در رابطه با ساير اجزاء، مجموعه واحدی به نام مكتب اسلام را تشكيل میدهد.
تعاون و سوسياليسم (Socialism)
درباره نسبت و رابطه سوسیالیسم (سوسیالیزم) با تعاون دو نظريه متضاد وجود دارد. يكی معتقد است كه تعاون و سوسياليسم دارای دو كيفيت مشابه هستند و ديگری با اين نظريه مخالف است. كدام يک از اين دو نظريه صحيح است؟ براي پاسخ به اين سوال
بايد به خصوصیات تعیینکننده دیدگاه سوسياليزم قبل از سال ١٨٤٨ پی ببريم.
بعد از انقلاب فرانسه دو جريان سوسياليستی به وجود آمد كه كاملاً مغاير هم بودند و از لحاظ هدف و شيوه عمل با هم اختلاف داشتند:
الف: سوسياليسم آسوسياسيونيست که قبل از سال ١٨٤٨ به وجود آمد.
ب: سوسياليسم ماركسيت كه بعد از سال ١٨٤٨ به وجود آمد.
گروه اول شامل افرادي مانند اون، فوريه، لویی بلان و بوشه است كه معتقد به اتحاد آزادنه افراد برای حل مسائل اجتماعی بودند. آنها معتقد به مداخله دولت در كليه امور اقتصادي و دادن قدرت تام به دولت نبودند و بيشتر طرفدار همكاری متقابل و تعاون و اتحاد بين اقشار مختلف مردم بودند.
نهضت تعاون از بسیاری جهات مشابه با سوسياليسم آسوسياسيونيست است، به طوری كه بعضی اين دو را يکسان دانستهاند. اين وجوه مشترک به طور خلاصه عبارتاند از:
1. تمايل به دگرگونی اجتماعی:
اولين صفت مشترك سوسياليسم آسوسياسيونيست و نهضت تعاون آن است كه هيچ كدام راديكال و به اصطلاح انقلابی نيستند و در عقايد خود معتقد به سلب مالكيت از سرمايه داران نبودهاند و معتقد به اصول تكامل تدريجی هستند. به عبارت ديگر معتقدند هر اقدام تعاونی نظام سرمايهدار را تضعيف میکند، زيرا صفت بارز اقتصاد تعاونی آن است كه سودجویی را از كليه عمليات خود حذف میكند و طرفدار اصل خدمت به جای اصل منفعت است. بنابراين تحقق اين امر پايه و اساس نظام سرمايهداری را متزلزل میسازد. نهضت تعاونی همچون سوسياليسم به صورت يک نهضت اصلاح طلب مخالف سرمايهداری در میآيد.
2. ريشههای انسانی:
سوسياليسم آسوسياسيونيست و تعاون هر دو نهضتهای مردمی هستند و هر دو حمايت خود را متوجه تودههای مردم میكنند. اتكای هر دو به نيرویی است كه از تعداد افراد و از ارزش انسانی آنها سرچشمه میگیرد. سوسياليسم ارزش انساني را در اجتماعاتی به نام احزاب سوسياليسم متشكل میسازد و تعاون در اجتماعاتی به نام شركتهای تعاونی. بدين طريق هر دو اساس تشكيلاتي مشابه دارند.
3. صلح طلبی:
دیگر صفت مشترک بين آسوسياسيونيست و تعاون، صلح طلبی آن دو است. در حالی كه ماركسيسم، سوسياليست را به نهضت و جنبش طبقاتی تبديل كرد. ولی سوسياليت آسوسياسيونيستها از دين مسيح الهام میگرفتند. به همین خاطر به آنها سوسياليست مسيحی نيز گفته میشد. به هرحال هر دو نهضت خواهان برقراری صلح بين ملل مختلف و حتی طبقات مختلف اجتماعی هستند. آنها به رفاه اجتماعی معتقدند.
4. توزيع عادلانه ثروت:
آسوسياسيونيستها و پيروان تعاون معتقد به توزيع عادلانه ثروت بين كليه طبقات اجتماعي بوده و مخالف تسلط طبقهای بر طبقات ديگرند. بهطور مثال:
لوئيبلان معتقد بود كه به هركس مطابق نياز و احتياج بايد سهمی داد يا عدهای از آسوسياسيونيستها معتقد بودند كه به هركس مطابق كاری كه انجام میدهد بايد سهمی داده شود،. نظام تعاونی هم معتقد بود كه اگر اصول تعاون به مرحله اجرا گذاشته شود توزيع ثروت به صورت عادلانه در میآيد. زيرا اولاً در نظام تعاون اصل رقابت جای خود را به همكاری متقابل میدهد و ثانياً اصل انگيزه سود جای خود را به انگيزه خدمت میسپارد و ثالثاً فروشندگان، خود مصرف كننده هستند و در نتيجه با تقسيم سود بين آنها، توزيع عادلانه خواهد بود.
5. مبانی تاريخی و فكری:
از نظر مبانی تاريخی در كشورهای غربی، نهضت سوسياليسم آسوسياسيونيست و نهضت تعاونی با هم مشابه و همزاد هستند. اساس تعاون به صورت امروزی قبل از سال ١٨٤٨ به وسيله آسوسياسيونيستها پی ريزی گرديد و بعداً به وسيله پيروان آنها شالوده موسسات تعاونی بنيانگذاری شد. که به تشکیل واحدهای اقتصاديی انجامید. در نتيجه تار و پود هر دو نهضت دارای مبنای فكری واحدی بود.
با توجه به وجوه اشتراک که در بالا گفته شد، میتوان نتيجه گرفت كه اصول تعاونی بسيار نزديک به اصول سوسياليستی قرن نوزدهم بوده است. با اين حال اختلافاتی بين اين دو نهضت وجود دارد كه مهمترین آن عبارتاند از:
اولاً سوسياليستهای آسوسياسيونيست بشر را به عنوان يک نيروی مولد مورد مطالعه قرار میدهند و برای توليدكنندگان اهميت بيشتری قایل هستند. درصورتی كه پيروان تعاون، بشر را بيشتر به عنوان مصرفكنندگان توجه مینمايند.
ثانياً تعاون طرحی برای تشكيل جديد سازمانهای اجتماعی ارایه نمیكند و به اصطلاح فاقد پروژههای احيا كننده است.
تعاون و ماركسيسم (Marxism)
بدون ترديد موارد اختلاف زيادی بين تعاون و ماركسيسم وجود دارد و موارد تشابه آن بسيار اندک است. در اين قسمت به برخی از اين موارد اشاره میكنيم:
1. جهان شمولي:
گرچه ماركسيسم و تعاون هر دو با تبعيضات نژادی مخالفاند، ولی شيوه مواجهه آنها در مورد جهان شمولی متفاوت است. جهان شمولی ماركسيسم بر اساس انديشه ماركس استوار بوده و معتقد است كه پرولتاريا وطن ندارد و در نتيجه جهان شمولی ماركسيسم بر
مبنای نفی ميهن پايهگذاری شده است. در صورتی كه پيروان تعاون تا اين حد از جهان شمولی طرفداری نكردهاند و اهميت خاصی برای ميهن قائل بودهاند. به هر حال جهان شمولی ماركسيسم در انترناسيونال و جهان شمولی تعاونيها در اتحاديه بين المللی تعاون متجلی میشود.
2. سياست و اقتصاد:
اساساً ماركسيسم يك نهضت سياسی و تعاون يک نهضت اقتصادی است. ماركسيسم در درجه اول برای به دست آوردن قدرت سياسی تلاش میكند و عقيده دارد كه تحول
اجتماعی و اقتصادی فقط از طريق بهدست گيری قدرت سياسی و با قانونگذاری و توسط دولت امكانپذير است. در صورتی كه نهضت تعاون درست راه مخالف را طی میكند و مايل است که در درجه اول در عرصه اقتصادی قدرت و نفوذ پيدا كند. با اين حال نهضت تعاون منكر اقدام سياسی نيست و از حمايت احزاب سياسی دولت استقبال میكند.
3. ريشه طبقاتی و غير طبقاتی:
تعاون و ماركسيسم ريشههای طبقاتی يكسانی ندارند و بر اقشار اجتماعی متكی نيستند. ماركسيسم به عنوان نهضت پرولتاريا موجوديت يافته و هدف اصلی آن بهبود وضع كارگران است. مارکسیستم معتقد است كه طبقه پرولتاريا بايد بر جامعه حاكم شده و نقش قاطعی داشته باشد و اين اهداف را از طريق اقدامات سياسی و بهوسيله احزاب ماركسيستی دنبال كند. در حالی كه نهضت تعاون به يک طبقه خاص تعلق ندارد بلكه اعضاي تعاوني را افرادی تشكيل میدهند كه صرف نظر از ريشه طبقاتي و افكار سياسی دارای نيازهای مشترکی هستند كه به تنهايی قادر به تأمين آن نيازها نیستند. هدف تعاون آن است كه با تقويت روحيه خودياری و كمک متقابل، نيازهای مشتکك اعضا را تأمين کنند.
تعاون اهداف خود را از طريق اقدامات اقتصادی دنبال میكند و به موسسات تعاونی متكی نیست.
ماركسيسم بر حاكميت طبقه كارگر اصرار دارد در صورتي كه تعاون، مصرف كنندگان را به
عنوان تصميم گيرندگان نهايی جامعه میشناسد.
4. مالكيت:
در زمينه مالكيت نيز بين تعاون و ماركسيسم اختلافات فاحشی وجود دارد. اساس عقايد ماركسيسم بر مبنای نفی مالكيت خصوص است، ولی تعاون مالكيت خصوصی را مطرود ندانسته و بدون قيد و شرط آن را محكوم نکرده است.
تعاون با اصل انگيزه سود شخصی در فعاليتهای اقتصادی و يا سودجويی مخالف است. تعاون بر تقسيم عادلانه ثروت اصرار دارد ولی به محروم کردن مردم از مالكيت خصوصی معتقد نيست.
به طور كلی تعاون مالكيت خصوصی را نفي نكرده، بلكه منابع مالی و سرمايه شركت تعاونی از طريق ماليكت خصوصی اعضا تأمين ميشود. تعاون برای مالكيت بيشتر اعضاء تلاش میكند و طالب تعادل مالكيت در جامعه است.
5. مذهب:
ماركسيسم دارای عقايد ضد مذهبی است و مذهب را برای مردم ترياک میداند. درحالی كه تعاون نه تنها ضد مذهب نيست بلكه تئوريسينها و بنيانگذاران تعاون اكثراً افراد كاملاً مذهبی بودند و هر گونه عداوت با مذهب را مغاير با فلسفه و اصول تعاون دانسته و به شدت محكوم کردهاند.
تعاون و كاپيتاليسم
گرچه عدهای معتقدند تعاونی و نظام سرمايهداری در بعضی از اصول با هم توافق دارند – كه مهمترين آنها پذيرفتن مالكيت فردی و اصل آزادی فعاليتهای اقتصادی است – ولی در بسياری از اصول ديگر و در خط مشی و راههای انتخابی كاملاً از هم متمايزاند.
در اقتصاد سرمايهداری مردم به خدمت سرمايه میآيند و برای فرد ثابتی كار ميكنند و ثمره فعاليت اقتصادی آنها عايد سرمايهدار و مالک میشود. ولی در اقتصاد تعاونی نتيجه فعاليت اقتصادی به اعضای تعاونی میرسد. در اقتصاد سرمايهداری، مالكيت عامل مسلط و سرمايه نقش فرمانروا را به عهده دارد در حاليكه در اقتصاد تعاونی روابط بين فرد و سرمايه به نحو اساسی دگرگون شده و عامل اصلی، انسان و عضو تعاونی است و نقش سرمايه تا حد خدمتگزاری كاهش مييابد. اقتصاد سرمايهداری تاكيدش
بدون هيچگونه قيد و شرط بر مالكيت فردی و خصوصی سرمايه و ابتكار شخصی است. سرمایهداری مالكيت خصوصی سرمايه را تنها ضامن پيشرفت ميداند ولی اقتصاد تعاونی موجوديت خود را در درجه اول بر مبنای عامل انسانی و عضويت، و نه مالكيت استوار میسازد.
به طور كلی استقرار اقتصاد تعاونی بسياری از بحرانهای اقتصادی ناشي از نظام سرمايهداری را از بين برده و مواقع بروز بحرانها، تا جای ممکن از افزايش قيمتها جلوگيری ميكند. این مسئله میتواند در زمينه توزيع عادلانه ثروت در سطح جامعه نقش مهمی داشته باشد.